زندگی عزیز
نویسنده:
آلیس مونرو
مترجم:
مژده دقیقی
امتیاز دهید
مجموعه زندگی عزیز از نویسنده کانادایی و صاحب جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۱۳ ، آلیس مونرو می باشد. صاحب نظران به او لقب چخوف معاصر نیز میدهند.
مجموعه زندگی عزیز، شامل چهارده داستان کوتاه است، آخرین اثر نویسندهی کانادایی، آلیس مونرو، است. داستانهای این مجموعه در مناطق و شهرهای اطراف دریاچه هورن میگذرد و شخصیتهایش مانند اغلب داستانهای مونرو آدمهایی معمولی هستند.
در کتاب "زندگی عزیز" با زندگیهای معمولی (که گاها به زندگی شخصی خودتان پهلو میزند و آدمهای معمولی که از فرط عادی بودن، شاید انتظار ملاقاتشان را در ادبیات نداشته باشید) برخورد خواهید کرد. نیمی از محبوبیت مونرو شاید در همین نهفته است که نه به قصد شهرت مینویسد و نه به هدف خودنمایی نه گویی آرزوی برنده شدن جایزهای را در سر دارد و نه رویای پرفروش شدن کتابش را. او تنها مینویسد تا روایتگر برههای از زندگی روزمره زنان و دخترانی باشد که در لحظهای گذرا حرفی، برخوردی، اتفاقی و یا تلنگری مسیر زندگیشان را برای همیشه عوض کرده اند. فرقی نمیکند مونرو راوی ذهن و درون چه کسی است؛ یک کودک، یک سرباز تازه از جبههی جنگ برگشته، دختر جوان جویای کار و تازه فارغالتحصیل شده، زن خانهداری ناراضی از زندگی و یا حتی خودش.
آلیس مونرو آنچه که از قلب و ذهن اینان میگذرد را با استادی تمام با خوانندهاش سهیم میکند.
آلیس مونرو، از بزرگترین داستانکوتاهنویسان معاصر است. این بانوی ۸۲ ساله در داستانهایش تصویری موشکافانه از زندگی روزمره شخصیتهایش ارائه میکند. او بیشتر به زندگی آدمهای شهرهای کوچک و محل وقوع داستانهایش میپردازد. شخصیتهای زن در داستانهای مونرو زنانی با روحیه و تفکر پیچیده هستند.
مونرو بعد از دریافت جایزه ادبی "تریلیوم" برای کتاب "زندگی عزیز" عنوان کرد که از دنیای نویسندگی خداحافظی میکند و گفت: "نه اینکه نوشتن را دوست نداشته باشم، اما به نظرم موقعی میرسد که حس میکنی به جایی رسیدی که دیگر میخواهی به زندگیات به شکل دیگری نگاه کنی و شاید وقتی به سن من برسید، دیگر دلتان نخواهد آنقدر تنها باشید.
خوبی مونرو به همین است که از روزمرگیهای همگانی شاهکار خلق می کند که آیینه ای از هر روزههای خود ماست. در واقع این خود ماییم که داستان هایش را در عالم واقعیت بازی می کنیم. گاه کودکی میشویم که برای دورهای گرفتار بیخوابی شده است. گاه دختر جوانی میشویم که اسیر مردی شده است که برای مدتی احساساتش را به سخره گرفته و رفته. گاه زن متاهلی می شویم که در مهمانی عاشق مردی شده است و خود نمی داند چرا. گاه بانوی سالخورده ای می شویم که همسرش را اتفاقی با عشق روزهای جوانیش روبرو کرده است. گاه دختر ثروتمندی میشویم که از فرط تنهایی از دوستی مهربان طلب محبت و همراهی برادرانه کرده است. گاه زن هنر دوستی هستیم که عاقبت جسارت به خرج داده و از شوهری که با همه خوبیهایش، هرگز موفق به تجربه ی عشق واقعی با او نشده، جدا شده است. گاه خود را مقصر رخدادهای وحشتناک خانوادگی مثل مرگ فرزند یا خواهر می دانیم. گاه با خود میگوییم اگر فلان کار را میکردم! اگر فلان حرف را نمیگفتم…
بیشتر
مجموعه زندگی عزیز، شامل چهارده داستان کوتاه است، آخرین اثر نویسندهی کانادایی، آلیس مونرو، است. داستانهای این مجموعه در مناطق و شهرهای اطراف دریاچه هورن میگذرد و شخصیتهایش مانند اغلب داستانهای مونرو آدمهایی معمولی هستند.
در کتاب "زندگی عزیز" با زندگیهای معمولی (که گاها به زندگی شخصی خودتان پهلو میزند و آدمهای معمولی که از فرط عادی بودن، شاید انتظار ملاقاتشان را در ادبیات نداشته باشید) برخورد خواهید کرد. نیمی از محبوبیت مونرو شاید در همین نهفته است که نه به قصد شهرت مینویسد و نه به هدف خودنمایی نه گویی آرزوی برنده شدن جایزهای را در سر دارد و نه رویای پرفروش شدن کتابش را. او تنها مینویسد تا روایتگر برههای از زندگی روزمره زنان و دخترانی باشد که در لحظهای گذرا حرفی، برخوردی، اتفاقی و یا تلنگری مسیر زندگیشان را برای همیشه عوض کرده اند. فرقی نمیکند مونرو راوی ذهن و درون چه کسی است؛ یک کودک، یک سرباز تازه از جبههی جنگ برگشته، دختر جوان جویای کار و تازه فارغالتحصیل شده، زن خانهداری ناراضی از زندگی و یا حتی خودش.
آلیس مونرو آنچه که از قلب و ذهن اینان میگذرد را با استادی تمام با خوانندهاش سهیم میکند.
آلیس مونرو، از بزرگترین داستانکوتاهنویسان معاصر است. این بانوی ۸۲ ساله در داستانهایش تصویری موشکافانه از زندگی روزمره شخصیتهایش ارائه میکند. او بیشتر به زندگی آدمهای شهرهای کوچک و محل وقوع داستانهایش میپردازد. شخصیتهای زن در داستانهای مونرو زنانی با روحیه و تفکر پیچیده هستند.
مونرو بعد از دریافت جایزه ادبی "تریلیوم" برای کتاب "زندگی عزیز" عنوان کرد که از دنیای نویسندگی خداحافظی میکند و گفت: "نه اینکه نوشتن را دوست نداشته باشم، اما به نظرم موقعی میرسد که حس میکنی به جایی رسیدی که دیگر میخواهی به زندگیات به شکل دیگری نگاه کنی و شاید وقتی به سن من برسید، دیگر دلتان نخواهد آنقدر تنها باشید.
خوبی مونرو به همین است که از روزمرگیهای همگانی شاهکار خلق می کند که آیینه ای از هر روزههای خود ماست. در واقع این خود ماییم که داستان هایش را در عالم واقعیت بازی می کنیم. گاه کودکی میشویم که برای دورهای گرفتار بیخوابی شده است. گاه دختر جوانی میشویم که اسیر مردی شده است که برای مدتی احساساتش را به سخره گرفته و رفته. گاه زن متاهلی می شویم که در مهمانی عاشق مردی شده است و خود نمی داند چرا. گاه بانوی سالخورده ای می شویم که همسرش را اتفاقی با عشق روزهای جوانیش روبرو کرده است. گاه دختر ثروتمندی میشویم که از فرط تنهایی از دوستی مهربان طلب محبت و همراهی برادرانه کرده است. گاه زن هنر دوستی هستیم که عاقبت جسارت به خرج داده و از شوهری که با همه خوبیهایش، هرگز موفق به تجربه ی عشق واقعی با او نشده، جدا شده است. گاه خود را مقصر رخدادهای وحشتناک خانوادگی مثل مرگ فرزند یا خواهر می دانیم. گاه با خود میگوییم اگر فلان کار را میکردم! اگر فلان حرف را نمیگفتم…
دیدگاههای کتاب الکترونیکی زندگی عزیز